نتایج جستجو برای عبارت :

آیا شروع کار جدید واقعا ساده است؟

اگر یک سرچ ابتدایی در گوگل انجام دهید با مطالبی مواجه می شوید که شروع و راه اندازی یک کسب و کار خصوصا اینترنتی بسیار ساده و ابتدایی و بی هزینه و ... است.
آیا واقعا اینطور است و راه اندازی یک کسب و کار اینترنتی اینقدرها ساده است؟
 
قصد دارم در این مطلب کمی از جنبه های غیر ساده این فعالیت برایتان بنویسم
ادامه مطلب
کاش یه کمی خوش اخلاق تر می شدم !!!
واقعا نیازه 
واقعا لازمه 
چرا اینقدر سخت شده 
کاش خوش اخلاقی یه صفت نسبی نبود مثل همه صفت ها 
کاش می شد مثل یه ماسک زد به صورت و همیشه پشتش بود 
خصوصا برای کسایی که طاقتشو ندارن بفهمن چه قدر ازشون آسیب دیدیم یا ازشون داریم اذیت می شیم 
کاش آدما گناه نداشتن 
کاش حداقل یه کم فقط یه کم ... خوش اخلاق تر می شدم
در حد کار راه اندازی 
در حد کار راه اندازی !!
شاید قضیه خیلی ساده تر از این حرفاس 
نمی دونم چرا اینقدر سخت شده 
من امروز تقریبا هیچکاری نکردم. بیشترشو خواب بودم. فقط فرانسوی خوندم با یه کمی از کتابم. به خاطرش ناراحتم اما واقعا نتونستم خودمو بیدار نگه دارم. فردا دوباره شروع میکنم. از پسش بر میام قول میدم بهت. قول میدم حتی بهتر و بیشتر از این مدتی که خوب کار میکردم باشه. امیدوارم منو به خاطر کم کاری امروز ببخشی. نمیتونم بگم دیگه تکرار نمیشه چون بعضی وقتا واقعا کنترلشو ندارم. اما تمام سعیم اینه خوب و درست کار کنم. فردا دوباره شروع کارمه. برم که باید سه یا چه
مشخصات بدنی و سلیقه‌ی موسیقایی هر نوازنده تاثیر زیادی در انتخاب گیتار او دارد. بسیاری از هنرجویان مبتدی می‌پرسند که بهترین گیتار برای شروع کدام است. جواب ساده این است که بهترین گیتار برای شروع ، گیتاری است که نوازندگی را ساده‌تر کند و شما به آن علاقه داشته باشید.
ادامه مطلب
یه روز یکی ممکنه ازم بپرسه برای رقص‌های محلی این سرزمین چیکار کردی؟
من می‌گم از ۱۰ روز مونده به المپیادم، شروع کرده‌بودم به رقصیدن. فقط رقصیدن. با قولِ ۵ دقه‌ای خودمو گول‌ می‌زدم و گول می‌خوردم واقعا. واقعا. و فرداشم خودمو گول می‌زدم.
ده‌دقیقه ترکی، چهل‌دقیقه غش. بیست‌دقه گیلکی، چهل‌دقیقه غش. استراحتا؟ لریِ یواش( که آره؛ واقعا رقص یواش هم دارن :)) ).
مابقی اوقات روز؟ ویدیوهای آموزش رقص کردی در یوتیوب.
بله. خواهش می‌کنم. آیندمو فدای این م
/
سال هر کسی از یه جا شروع میشه
یکی اولِ نوروزِ..یکی سال میلادی جدید...یکی ماه رمضون..یکی روز تولدش..یکی محرم..یکی هم مثل من اربعین
میخوام جوونی کنم
میخوام امشب که شب اولین سال جدیدمه با خودم قرار بزارم که قدر جوونی و عمرمو بدونم و شروع کنم
:)
قدر جوونی
وقت
و روزهایی که دارن میرن پشت هم و بدونم.
همین
واقعا همین
 
پنج ماه از شروع خوندن جدی برای دستیاری میگذره و من برای اولین بار به سیزده ساعت رسیدم...سیزده ساعت دقیق با کرنومتر...
خسته ام...چشم درد...بدن درد...بی رمق...اما واقعا خوشحالم!
 
*باید به خودم تکونی بدم.اگر با وضعی که مردادماه رو شروع کردم ادامه بدم باید برای قبول شدن یک رشته ی ماژور دعا دعا کنم...اما من به خودم قول دادم که تکرار نشه...که یادم بیاد چه میخواستم و میخوام...
*آزمون ریه دادم و از بیست و پنج سوال یک غلط داشتم که اونهم یک سوال ساده بود که درست نخ
هر کسی باید از جایی شروع کند، درست است؟ اگر اولین بار است که ورزش کردن را جدی گرفته‌اید، شاید سردرگم شوید که از کجا باید شروع کرد.
اغلب برنامه‌های ورزشی که پیدا خواهید کرد، برای افرادی تدوین شده که تجربه‌ی خوبی در تمرینات ورزشی دارند، و یا اینکه خوش اندامند. چنین برنامه‌هایی برای تازه کارها واقعا سخت است، حتی احتمالش هست که آسیب‌هایی جدی ببینند.
ادامه مطلب
بی مقدمه، پس از خواندن عنوان وبلاگ، یعنی «سطر های صاف و ساده» چه حسی به شما دست میدهد؟
خودم وقتی که جای شما می نشینم و این وبلاگ را می گشایم، یک احساس پس زدگی پیدا می کنم! انگار که نویسنده ی این وبلاگ خواسته از خودش و قلمش تعریف کند. چه اعتماد به نفسی هم داشته که نوشته: صاف و ساده!
شما هم همینطور؟!
پ ن: اگر حال نوشتن ندارید، ما را از رأی مثبت یا منفی خود بی نصیب نسازید لطفا :) 
 
من به همه چیز فکر می کنم ... :))در پرانتز -> این تایتل هم با اینکه از نظر مفهومی به متن مرتبطه ولی منظورم چیز دیگه ای بود :)) خیلی برام جالبه که همیشه سعی می کنم یه چیز خیلی رندوم بذارم تایتل و شروع کنم به نوشتن , ولی خیلی مواقع تایتل خیلی به متن می خوره :)) جالبه D: 

بعضی مواقع شک می کنم که باید اینجوری باشه اصن یا نه ... :))
دوست دارم از یه جایی شروع کنم به فکر کردن , و اجازه بدم از اون جا به بعدشو اجازه بدم ذهنم هر سمتی دلش می خواد بره ... :)) 
همین الان که ای
می‌دونی، دارم به این فکر می‌کنم که من همیشه خودم رو مقصر دونستم. همیشه گناه‌کار من بودم. گیرم که به زبون نیاوردم که من گناهکارم. گیرم که همه چیز رو پشت اون نقاب لعنتی لعنتی که درونم رو نشون نمی‌داد پنهان کردم. اما این دلیل نمی‌شد که حس نکنم گناهکارم. گناهکاریم هم از اونجا شروع می‌شد که «چرا راه خودتو نمی‌ری، سکوت نمی‌کنی، چرا حرف می‌زنی؟» و اصلا از ابتدای «سلام» گفتن هم شروع می‌کردم به گناهکار جلوه دادن خودم پیش خودم. که مجبور بودی دهن ب
از اواخر بهمن ۹۷ شروع کردم به دیدن سریال فرندز،و تاالان تا قسمت ۲ فصل نهم دیدمش.
منو اونجوری نمیخندونه، ولی خب واقعا حال خوب کنه...معمولا قبله خواب دو قسمت ازش میبینم و خیلی حال میده،ازالان قصه تموم شدنشو دارم میگیرم...
تا اینجا با این دو قسمت واقعا خندیدم:قسمت ۲ فصل نهم(اون قضیه مشت زدن راس به جویی و ...)
اگه اشتباه نگم قسمت ۱۷ فصل پنجم(اون قضیه که جویی از پشته پنجره خونه مانیکا یه دختررو تو ساختمون راس میبینه و .....)
وقتی یه نفر ازم تقلید میکنه اصلا خوشحال نمیشم ! نه حسودم نه بخیل !خوشَ م نمیاد کاری رو که شروع میکنم یکی بیاد از روی حسادت همون کارا رو انجام بده !این نشانه کوچیک بودن خودشه !
تقلید خوبه ولی نه از روی حسادت بعضیا واقعا از روی حسودی اینکارا رو انجام میدن ! واقعا تو کتَ م نمیره و فقط اون لحظه دلم میخواد فاصله بگیرَ م ! 
سلام
من کنکوری هستم و چادری ، همیشه شیک میپوشم و یه کم عطر میزنم و سعی کردم ساده ی ساده هم نباشم تو کلاس های کنکوری که میرم دخترا یجوری تیپ میزنن که منه همجنسشون هم یه جوری میشم دیگه چه برسه به استادامون که حتی بعضیاشونم مجرد و جونن.
واقعا یعنی این دخترای ساپورت پوش مانتو کوتاه و تنگ پوش و موهای شدیدا بیرون دوست دارن کسی زیباییشونو ببینه؟ از طرفی نمیدونن چه اثراتی روی مردا میذارن با ظاهرشون؟
یه نکته هم اینکه میگن ساپورت اول تو آکادمی گوگوش در
خیلی از ما کلی ایده در ذهن داریم و در فکر و رویا سیر می کنیم. ولی آیا فقط داشتن ایده کافیه؟ آیا فقط با یک ایده خوب می شه جلو رفت؟ به نظر من نه
قطعا داشتن ایده شرط لازم است ولی کافی نیست. حتی بدون داشتن ایده آنچنانی هم میشه کار کرد و نسبتا موفق بود. اینکه می گن شروع کار هشتاد درصد انجام کار است واقعا حرف درستیه. باید با یک چیز شروع کرد و جلو رفت. نباید همیش فکر کرد. نمی توان تمام جنبه های کار را تحلیل کرد. کار خودش مسیر را نشان می دهد.
این حرف اصلا به ا
با سلان خدمت همه دوستانکسانیکه دنبال تحقیق درباره خوب بودن یا نبودن نتورک مارکتینگ هستند بدانند نتورک مارکتینگ خوب نیست اصلا خوب نیست اما اما اما
در میان نتورک مارکتینگ هایی که در کشورمون فعالیت میکنند هستند شرکت هایی که واقعا خوبند واقعا جواب میدن واقعا پول میدن واقعا از شرکت های ایرانی حمایت میکنند واقعا به رویاهاتون میرسید اما اما اما
ذهنیت های ما مردم نسبت به نتورک منفی هستش بخاطر عملکرد چندتا شرکت اما نباید این تفکر رو برای همه شرکت
کارمندان زیادی را دیده ام که هر روز به فکر شروع یک کسب و کار برای خودشان هستند. حتما شما هم با این افراد سر و کار داشته اید و شاید خودمان هم از این افراد باشیم!
ولی چطور است که برخی افراد به راحتی ریسک را می پذیرند و یک کار جدید را به راحتی شروع می کنند ولی برخی افراد آنقدر حساب و کتاب می کنند که فقط در مرحله ایده باقی می مانند؟
پ
واقعا آیا راه اندازی یک کسب و کار بدون محاسبه و حساب و کتاب می شود؟ قطعا خیر
ولی چقدر محاسبه و چقدر فکر؟ چه زمانی باید ا
چن تا از آهنگاشو برام فرستاده بود. وقت نکرده بودم گوش بدم.الان که بازش کردم فضای موسیقیش جالب بود. کلا موسیقی به کنار، حرفای جالبی زده بود. ینی حداقل جای فکر کردن داشت. یا اگر هم خودش حرف عمیقی نزد جرقه‌ی یک سری فکر هارو توی ذهن من زد.
نمیخوام خیلی در موردش بنویسم چون هیچ تضمینی نیست که بعدا هم به آهنگاش گوش بدم ولی حداقل این برای من جالب بود:
تا وقتی ضعیف هستی مظلوم واقع میشی، وقتی قدرت داشته باشی ظالم خواهی شد. حالا این که این قاعده چقدر با اید
ما از چیزایی خوشمون میاد ولی هیچوقت نمیتونیم مثل اونا بشیم، یعنی حتی نمیدونیم اون چیه که خوشمون میاد ازش بعضی وقتا میگیم نمیدونم چرا ولی حالشو ندارم، بازم نمیدونیم از چی خوشمون نمیاد که درگیرش نشیم نتونستیم هنوز خیلی چیزا رو از خودمون بفهمیم هلو چه مزه ای شیرینه توت فرنگی هم شیرین زردالو هم شیرین نارگیل هم شیرین پرتغالم شیرین شیر هم شیرین ... واقعا همین یه کلمه فقط برای توصیف این همه مزه متفاوت، یا کلمه دیگه ای رو بلد نیستیم برا توصیفشون؟ د
ما از چیزایی خوشمون میاد ولی هیچوقت نمیتونیم مثل اونا بشیم، یعنی حتی نمیدونیم اون چیه که خوشمون میاد ازش بعضی وقتا میگیم نمیدونم چرا ولی حالشو ندارم، بازم نمیدونیم از چی خوشمون نمیاد که درگیرش نشیم نتونستیم هنوز خیلی چیزا رو از خودمون بفهمیم هلو چه مزه ای شیرینه توت فرنگی هم شیرین زردالو هم شیرین نارگیل هم شیرین پرتغالم شیرین شیر هم شیرین ... واقعا همین یه کلمه فقط برای توصیف این همه مزه متفاوت، یا کلمه دیگه ای رو بلد نیستیم برا توصیفشون؟ د
یه چیزی چند وقتیه که ذهنم را خیلی مشغول کرده و واقعا ناراحتم کرده است.
چند وقت پیش سوار یکی از این تاکسی های آنلاین شدم و متوجه بوی بدی شدم. وقتی بیشتر توجه کردم فهمیدم که بوی عرق راننده بود. راستش خیلی ناراحت شدم که این فرد به نظافت خودش توجه نکرده است. بعدا وقتی دوباره و چند باره با این موضوع برخورد کردم، طوری که ایجاد ناراحتی و حس بدی نکنه با راننده شروع به صحبت کردم و از هر دری سخنی گفت. 
متوجه شدم این بندگان زحمت کش شب را درون همان اتومبیل ب
واقعا متنفرم
واقعا
از همه چیز،نمیتوانم بگو اِلّا فلان چیز.
همه به مثابه کل هستی
دلم میخواهد بخوابم و خواب نفرت انگیز‌ خودم را ببینم.
از چهار بعد از ظهر تا همین لحظه یک بند Creep از ردیوهد را گوش کردم.
باورم شده است که بسیار نفرت انگیزم.که بسیار بد و کثیفم
من همه این کابوس هارا دوست دارم.به اندازه همه چیز
امروزم شروع شد و من به کل تا ساعت پنج تنهام. یجوریه . بهش عادت ندارم اما چه فرقی برام داره در هرصورت سرم گرمه کارام هست. امروز دیر بیدار شدم هفت اینطورها از فردا سعیم اینه که زودتر بیدار بشم مثل قبلا. دیشب واقعا خسته بودماااا نگم برات. واااای اینجا واقعا تو خونه سرده بخاریم زیاد کردما اما فرقی نکرد اصلا:/ پتو پیچ کردم خودمو :/خلاصه که همین برم انجام بدم کارامو. از پسش بر میام. 
امشب ه لا به لای حرفاش
شوخی شوخی بهم گفت که دوست نداشته که وقتی حالش بد بوده باهاش رفتم بیمارستان :/
می گفت من میخواستم خودم برم تو خودت یهو بیدار شدی اومدی
گفت دوست داشته تنها بره
و خوشش نمیاد وقتی میره دکتر کسی باهاش بره
جوابش رو شوخی طور دادم
اما واقعا ناراحت شدم
تشکر هیچی
این بود مزدم؟
من خیلی خوشم اومده که چند ساعت تو بیمارستان در به در این عتیقه بودم؟
واقعا که بی نمکه دستم
چرا این بشر انقدر بی چشم و روئه؟ 
لاک فیروزه ایم یه مدتیه سفت شده و نمیشه ازش استفاده کرد :( دلم گرفته ، یعنی دیشب ن حالمو گرفت ، این هفته خوب شروع شده بود ولی مثل اینکه من نمیتونم چند روز پشت سر هم خوشحال زندگی کنم ، دلم  یه لاک آبی کمرنگ که حالت صدفی داشته باشه میخواد :(
+: میدونید ؟ مهم نیست که یه دختر 23 ساله در مقابل یه پسر 15 ساله تو این جامعه حرفش خیلی بی ارزش تره ، برام مهم نیست کسی جنس مونث رو آدم حساب نمیکنه ، برام مهم نیست دنیا چقدر حق دختر ها و زن ها رو خورده ، برام مهم نیست
بچه ها دیدم پست قبلی درباره متلب خیلی بازدید خورده انگار خیلی بهش نیاز هست
ببینید من اینو بهتون میگم سایت فرادرس فیلم خریدنی اموزش متلب داره ولی بنظر من واقعا مفید هست. و قیمتش هم زیاد نیست.
واقعا واقعا. 
امیدوارم سطح جامعه مون تو برنامه نویسی هر روز بالاتر بره.
یه مطلب دیگم در مورد تجملات میخوام بنویسم! 
این چند روز که کلا دراز کشیدم و استراحت میکنم و کاری نمیتونم انجام بدم بیشتر ماهواره تماشا میکردم یه چندتا کانال که فیلم پخش میکنن و برنامه های آشپزی و دکوراسیون-معماری رو تماشا میکردم. این خارجی ها خیلی باحال و راحته سبک زندگیشون اکثرا فکر کنم خونه رو مبله اجاره میکنن و موقع جابجایی فقط یه چمدون و کیف وسایل شخصی و لباس هاشونو برمیدارن کلا هرچی دارن ضروری هاست. اون وقت ما ایرانی ها یه کمد شیشه ای به
ساعت ۲ صبح مریض رو با ایست قلبی تنفسی اوردن ،واقعا توی چرت بودیم همگی که در لحظه پریدیم بیرون از اتاق و رفتیم اتاق cpr ، دستکش پوشیدیم و شروع کردیم پشت هم cpr...
حین cpr مقنعه ی من افتاد ...
اون وسط هعی میدیدم یه دستی میخوره به سر من سعی میکنه مقنعه بذاره سرم...
منم هعی گفتم نکن نکن...
تهش مجبور شدم بدجور فریاد بزنم دست به من نزن...
آخرم موفق نشد...
و این تمرکزم رو به هم میزد وسط cpr واقعا روی مخم بود...
اومدم پایین استراحت (پله میذاریم بغل تخت مریض میریم بالا ت
سلام
ثانیه ها واقعا در حال گذرن و فقط باید زندگی کرد 
این هفته واقعا هم خودم پر حرف بودم و هم بچه ها شبا آخر شب میومدن با هم حرف میزدیم چقدر حرف توی این دو روزه بچه ها برام زدن هر کدوم به یه جور و حالی
درسا هم که واقعا دیوونم کردن بابا این حجم واقعا بی سابقه س بازم شکر
و اما جایی شنیدم که گفت دلتنگی زبان نفهم ترین حس دنیاست حالا هی واسش دلیل بیار
(ولی اگه تورو نداشتم تو دانشگاه چیکار میکردم چقدر خوب شد که توی عملیات بدر شرکت کردی چقدر خوبه که آ
واکنش پیش‌فرض من به همهٔ فرازهای همهٔ روضه‌ها، هنوز و همچنان ناباوری است. از سقیفهٔ بنی‌ساعده و آن نفسانیتی که حتی نتوانست منتظر دفن پیکر حضرت رسول بماند، سوال‌های تکراری من با اضافه کردن کلمهٔ «واقعا؟» به اول خطوط روضه شروع می‌شود؛ مثلا می‌پرسم «واقعا دست‌های حضرت مولا را بستند و‌ به اجبار بردنش که بیعت کند؟»، «واقعا درِ خانهٔ دختر پیامبر را آتش زدند؟»، «واقعا سیلی زدند به صورت عزیزترین خلق خدا پیش پیامبرش، آن هم دقیقا وقتی عزادار
واکنش پیش‌فرض من به همهٔ فرازهای همهٔ روضه‌ها، هنوز و همچنان ناباوری است. از سقیفهٔ بنی‌ساعده و آن نفسانیتی که حتی نتوانست منتظر دفن پیکر حضرت رسول بماند، سوال‌های تکراری من با اضافه کردن کلمهٔ «واقعا؟» به اول خطوط روضه شروع می‌شود؛ مثلا می‌پرسم «واقعا دست‌های حضرت مولا را بستند و‌ به اجبار بردندش که بیعت کند؟»، «واقعا درِ خانهٔ دختر پیامبر را آتش زدند؟»، «واقعا سیلی زدند به صورت عزیزترین خلق خدا پیش پیامبرش، آن هم دقیقا وقتی عزادار
خیلی دوس دارم یه شروع تازه داشته باشم
به معنی واقعی کلمه...دوس دارم...
ولی
 
خیلی وقته تموم کردم
اون رضای قبل نیستم واقعا، انرژی گذشته رو از من صلب کرده روزگار
رمق هیچی رو ندارم و شاید بهتره بگم، نداریم.
 
خدارو چه دیدی شاید شروع کردم
شاید...
ساعت چهار بامداد به وقت بی وقتی
روزهای آدمی خیلی زود می‌گذره و اگه آدم حواسش به خودش و اطرافش نباشه، متوجه می‌شه خیلی راحت غرق روزمرگی شده و روزمرگی یعنی ندیدن زیبایی‌های این دنیا، یعنی نداشتن انرژی و اشتیاق برای دیدن اتفاقات خوب و موثر بودن. اما حتما می‌پرسید این حرفا، چه ربطی به نظافت منزل داره؟ خوب باید بگیم، تمیز کردن خونه، یه راه آسون و دم دستی برای دیدن زیبایی‌هایی هست که در گوشه و کنار خونه پنهان شده و وقتی شما شروع به نظافت منزل کنید، این خوشی‌های کوچیک رو هم خ
امروز به این قضیه فکر کردم که مهدی یه فرصت هست برای خودسازی ، برای نزدیک تر شدن به خدا ، برای حال خوب پیدا کردن .. مشکل از جایی شروع می شه که همه ما توقع بی انصافانه ای از مهدی داریم . اون بنده خدا کم شنوا هست و من خودم به شخصه بارها سرش غر و داد زدم .
مثلا داره لیبل می زنه می گم مهدی نزن اما متوجه نمی شه و می زنه و کدها قر و قاطی می شن و من جوش میارم ، داریم گونی میاریم داخل اون هم سرش پایین هست و قصدش کمک هست بعد می گم مهدی بذاریمش اینجا ، اما یهو می ب
آقا من فاز اینایی رو که میان داستان زندگیشون رو تو تلگرام و اینستا منتشر میکنند و تا خصوصی ترین لحظاتشون رو با خلق الله شِیر میکنن درک نمی کنم
حالا بعضی داستانا ی نیمچه جذابیتی داره و اتفاقای خاصی تو زندگی افتاده که قابلیت رمان یا حتی فیلم شدن رو داره
ولی بعضیا واقعا ی زندگی یکنواخت و معمولی رو به اشتراک میزارن و از طریقش فالوور جذب میکنن و درآمد دارن
خودِ همین من یکی از اینا رو دنبال میکردم
اوایلش واقعا بد نبود
مخصوصا این که این خانوم وقتی ا
بی ارزش کردن عمر!
همه جا می نویسند عمر با ارزشه دریابید گذر عمر را. ولی من می خوام از واقعیت این روزای زندگی هامون بگم زندگی هایی که هیچ ارزشی برای عمر قائل نیست تازه اون را هم بی ارزش کردیم. صبح تا شب برنامه های ورزشی را چک می کنیم ببینیم کی فوتبال تیم محبوبمونه! تا لحظه شروع بی تابی می کنیم تا بازی شروع شد بجای لذت بردن حرص می خوریم بازی که تموم می شه تازه کارمون شروع و حمله به شبکه های مجازی و طرف مقابل. حالا این یه فحش بده حالا اون یه فحش بده تا
با این وضع روحی باید درسم خوند؟ آخه مگه میشه ؟؟! نمیتونم واقعا . نمیدونم چطور کابوس هایی که میبینم و عین واقعیت هستن فراموش کنم . هرکار میکنم جلوی چشمم هستند شنبه امتحان بدترین روزی که میتونه یک امتحان باشه شنبه است چون من کلا جمعه ها نمیتونم درس بخونم دست خودم نیس!
چاره ای نیست باید امروز شروع کنم تا پنج شنبه تموم بشه.دعا کنید آرامش پیدا کنم واقعا دارم دیوونه میشم اونقدر که تا شب میتونم یک ریز فقط بنویسم و بنویسم...
یه حس درونی میگهتو نمی تونی، دیر به خودت اومدی و دیر شروع کردی، خیلیییی دیرِ برای جبران و رسیدن به موفقیت
اما یه حس دیگه میگه
اگه تو واقعا بخوای، اگه هدفت برات مهمه، توی این زمان کم هم میتونی همه چیزُ جبران کنی...تو میتونی عالیترین بشی...

#کی بشه این ناامیدی و این بی انگیزگی از زندگی من بره بیرون...:/
##من میتونم! میتونم بشم اون چیزی که میخوام و اون چیزی که ازم توقع دارن(از خودم توقع دارم)
میتوان خیلی راحت خاطرات آدم های ساده را تغییر داد.
اگر چندبار زیر گوششان دروغی بخوانی و وانمود کنی که حقیقت همان است که تو میگویی، خاطراتشان را ( فقط به خاطر تو ) عوض می کنند، اشک هایشان را به دست فراموشی سپرده، رنج هایی که کشیده اند را به دست باد می سپارند و همان تصویری را در ذهنشان می سازند که تو میخواهی.
آدم های ساده را خیلی راحت می توان گول زد.
مایه اش یک زبان چرب و نرم است که خامشان کند و تا ابد مریدت شوند.
و چه قدر این آدم های ساده زیادند. آدم
خب؛ بیا اعتراف کنیم.
من باورم نمی‌شه که این همه اشتباه رو فقط توی بیست‌ویک هفته انجام دادم. واقعاً باورم نمی‌شه! آخه ببین از کجا تا کجا! خودکرده رو تدبیر نیست...
+ وسط کنکور، یه‌بار نشستم از دوران طفولیت تا لحظه‌م رو چک کردم و دیدم همه‌ش تباهه. واقعا دوست داشتم ریستارت بشه :)) بعد کنکور، تمام گذشته رو گذاشتم کنار و دوباره شروع کردم. اما حالا هم می‌بینم حجم اشتباهاتم واقعا زیاده و دوست دارم که باز همه‌چی ریستارت بشه و از نهم شهریور، روز قبولی
کسب درآمد از بیت کوین با روش های ۱۰۰% واقعیشاید شما هم در فکر کسب درآمد عالی با بیت کوین هستید که الان در این صفحه هستید. بیت کوین چیست و چه کاربردی دارد؟ این سوال مهمی است که پاسخ آن را برای آشنایی با بیت کوین باید بدانید.بیت کوین یک ارز دیجیتال است که دارای یک شبکه برای پرداخت های مستقیم و بدون واسط است که هیچ شخصی در آن نمی تواند دخالت کند و مالکیت آن را بر عهده بگیرد.با بالا رفتن ناگهانی قیمت بیت کوین در سال 2016 سرو صدای زیادی به پا شد و همه نگ
دوربین برهنه کن اندروید, دانلوددوربین برهنه کننده, کد دوربین لخ کن, دانلود دوربین لخ کن رایگان, دانلود نرم افزار دوربین برهنه کننده بدن انسان
آیا نرم افزار نوماو واقعا وجود دارد ؟ , خبر آیا نرم افزار نوماو واقعا
وجود دارد ؟ , ماجرای آیا نرم افزار نوماو واقعا وجود دارد ؟ , جزئیات آیا
نرم افزار نوماو واقعا وجود دارد ؟ , علت آیا نرم افزار نوماو واقعا وجود
دارد ؟ , دلیل آیا نرم افزار نوماو واقعا وجود دارد ؟
ادامه مطلب
نمیدونم از چه موقع شروع شد...
اما هر وقت خواب می بینم توی نیمی از خوابهام یا در حال فرارم.. یا میخوان منو بکشن.. یا من میخوام یکی رو بکشم..!!
خیلی وقته از این خوابها میبینم.
خواهرم چند روز پیش گفت کتاب رمان میخونی؟
گفتم آره.
گفت پس از همونه.
گفتم چه ربطی داره؟ رمانی که من دارم میخونم عاشقانه س!
گفت همون که من میگم.
امروز ظهر که کتاب خوندم و خوابیدم واقعا خواب یکی از شخصیت های داستان رو دیدم!!
حالا میخوام دقت کنم ببینم واقعا از کتاب خوندنه؟؟
اگه هم باش
هر بازار و صنعتی دو استراتژی برتر می‌تواند داشته باشد: یکی ساده‌ سازی قیمت و دیگری ساده‌ سازی محصول. ساده‌ساز قیمت، با کاهش ویژگی‌های غیرضروری محصولات، هزینه‌ها و قیمت محصول را دست‌کم به نصف قیمت محصولات مشابه رقبا کاهش می‌دهد و ساده‌ساز محصول با بهبود محصول، لذت استفاده از آنها را به مشتریان هدیه می‌کند.
 
اما برای شروع کار و انتخاب یکی از این دو استراتژی، علاوه‌بر توانمندی‌ها و علاقه‌مندی‌های داخلی شرکت باید به فضای خالی بازار
چگونه برنامه نویسی را شروع کنیم؟ از کجا باید شروع کنیم و چطور باید برنامه نویسی رو یاد بگیریم؟ این ها سوال هایی هستند که دانشجویان کامپیوتر و یا کسانی که به برنامه نویسی علاقه مند شده اند زیاد از خود میپرسند. ما در این مقاله قصد داریم به زبان ساده به تمام سوال های شما برای شروع برنامه نویسی جواب دهیم.این پست برای کسانی که میخواهند تازه وارد دنیای برنامه نویسی شوند بسیار مفید خواهد بود، بنابراین اگر شما یک برنامه نویس هستید و میخواهید حرفه ا
یه وقتایی یه جورایی یه کسی به یه موقعیتی می رسه و حد خودش را فراموش می کنه. به این افراد چی می گید؟
 
آیا واقعا ما وقتی با این افراد برخور می کنیم بهشون میگیم که حد خودت را بشناس؟!
 
آیا واقعا درسته که بگیم؟
 
وقتی این افراد در جایگاه های مدیریتی قرار میگیرند چی؟ آیا ما بهشون گوشزد می کنیم؟ یا فقط چاپلوسی می کنیم؟
 
چرا؟ واقعا چرا؟
https://www.germanwithjenny.com/
خب دیگه جنسمون هم جور شد!
بله! این سایت و فیلم های خوب آن در یوتیوب به یادگیری آلمانی بسیار کمک میکند.
برای شروع همین فیلم ها پلاس سایت https://www.duolingo.com کافی است.
آهنگ های آلمانی هم در اینترنت فت و فراوان است.
خوشبختانه زبان آلمانی شیوا و مصمم است و من به عنوان یک Beginner خیلی از حرف هایشان را متوجه میشوم.
البته من از نمایشگاه کتاب Studio d هم خریدم، ولی خب برای شروع زود است؛ یکم عادت کنم حتما شروع میکنم.
به نظرم برای استارت آلمانی همین
فرض کنین یه جایی نشستین ... :))
و حالا یه جای ساکتی نیست ... یه جاییه که با کلی آدم در تعاملین و هر کی شاید داره از بقیه سوال می پرسه و ...
و کلا به دلیل خاصی همه اونجا جمع شدند :))
مثلا یه نفر هست که توی یه زمینه ای خیلی اطلاعات داره و بقیه دارن ازش استفاده می کنن ( حالا جدا از اینکه وسطش با همم حرف می زنن :/ ) 
حالا فرض کنیم که در یه لحظه ای , یه نفر یه چیزی می پرسه 
یا اصن خود اون فرد یه چیزی رو شروع می کنه به گفتن
مثلا آقا اگر می خواین کار x رو انجام بدید , از
تحملم واقعا داره به سر میرسه
فشار زیادی روم هست
واقعا نمی‌دونم باید چیکار کنم
این دختره نامرد هم که همش فقط اذیتم می‌کنه. کاش می‌دونست تنها دلیل زنده موندم اونه
فکر نکنم خوب بشم. ترسناک و ترسناک‌تر میشم. به حدی که حتی منم از خودم می‌ترسم
تمایل زیادی به بعضی چیزا دارم
میگه چرا نمی‌رفتی نظامی نمی‌شدی. اگه می‌رفتم بیشتر تمایل به خشونت پیدا می‌کردم
دستمم بازتر میشد
واقعا برای من سالم نیست
خب برای من غیرقابل تصور بود قبل قرنطینه که همین مترو به دانشگاه رفتن و یا یک غذا بیرون یا یک پاساژگردی و خرید و یا خونه فامیل رفتن چقد میتونه حالمو خوب کنه و الان با اینکه به صورت مجازی تقریبا همشو دارم ولی واقعا مث قبل نیست 
مدتهاست میخوام شروع کنم و تعلل میکنم.
چیزی که میخوام استارت بزنم قدری سکوت و توجه کامل به کلماتمه.
توجه کامل به کلمات و رفتارم.
یه چیز دیگه هم شروع نمازهای قضا.
ببین کِی نوشتما!
امروز بیستم تیرماهه.
یادته پارسال تصمیم گرفتی که تا روز تولدت نماز فضاهای موجود رو نصف کنی!
وقت کمی مونده. این چند وقت رو به خودت سخت بگیر و برو جلو.
بسم الله. :)

+۲۰ تیر: همین امروز اولین سوتی رو دادم. باید یاد بگیرم میشه با تاخیر هم گلایه کرد! واقعا فهمیدنش سخت نیست. هست؟
نرفتم امامزاده و نمیرم به مراسم شام امشب چون واقعا حالم خوب نیست سر همون قضیه شیری که خوردم :دی اما دوباره شروع کردم. حتی اگه توی حالت روحی خوبی نیستم. این یک هفته انگار یه قرن گذشت. اما دیگه بسه. باید بلند بشم. بلند شمو دوباره شروع کنم. شروع کردن سخته نمیدونم چرا همش این اتفاقا میفته و منم هر بار خودمو گم میکنم. میترسم نتونم اما میگم گور بابای ترس حرکت کن شد شد نشد بازم امتحان میکنی. نمیخوام تو این وضعیت بمونم. فقط میدونم باید رهاش کنم. نمیدونم م
مامانم میگه ولی وقتی برگشتی خونه رو خالی میکنم دوستاتو دعوت کن و من اینطوری ام که فکر میکنی اینا واقعا منو یادشون میمونه؟ درسته منم دلم نمیخواد فراموش بشم ولی خب دوستان این بخش غیر قابل انکار زندگیه حداقل راجب نود درصد روابط‌من که اینطوریه:/
آدم یه هفته نیست ولی رفتاراشون عوض میشه چه برسه به...
 
پ.ن:الان دارم فکر میکنم واقعا این چهارتا خط ارزش پست شدن داشت؟
پ.ن۲:بله من ترس از فراموش شدن دارم و ترکیب این قضیه با گیر افتادن بین آدم های کم حافظه
بعضی از بازخوردهایی که از یک‌سری مطالب به نظر خودم خیلی ساده و بدیهی و روشن و قابل‌درک که تازه احساس می‌کنم با ادبیات ساده‌ای بیانشون کردم، می‌گیرم، من رو به این نتیجه می‌رسونه که شاید‌ کلمات، صرفا یه راه ارتباطی «به نظر می‌رسن» ولی واقعا این طور نیستن. مثلا من به شما می‌گم «انجام فلان کار بهم آرامش می‌ده»؛ ظاهرا یه جملهٔ خیلی ساده و قابل‌فهمه، ولی در واقع آیا تعریف من و شما از آرامش یکیه که بتونید منظور واقعی من رو درک کنید؟احساس می
مفاهیم اولیه  :
در اولین بخش از آموزش HTML در رابطه با مفاهیم ابتدایی همچون مفهوم Tag،
نحوه نوشتن المان‌های اچ تی ام ال صحبت خواهیم کرد و در نهایت شما خواهید توانست تا
با کمک آموخته‌های خود ، یک صفحه وب ساده و ابتدایی را ایجاد کنید
طراحی وب را اگر درست و اصولی شروع کنید ، می‌توانید طی مدت کوتاهی با تلاش و پشتکار و انگیزه ،
تبدیل به طراح وب شوید .
پس اگر جزو افراد علاقمند به یادگیری هستید و اطلاعاتی در این زمینه ندارید یا تازه شروع کرده‌اید ،
آمو
شما هنوز کار روزانه ی خودتان را هم شروع نکرده اید، اما همین حالا هم مطمئن هستید که یک روز خسته کننده و بی کیفیت را پیش رو خواهید داشت. چه تعداد از اشتباه های رایج مطرح شده در زیر را که مربوط به سلامتی شما است، همین امروز صبح انجام داده اید؟ در ادامه با اشتباهات غیرعمدی که باعث خراب شدن روزتان می شود، آشنا می شوید و راه های ساده ایی که برای برطرف کردن آنها نیاز است را یاد خواهید گرفت تا روزتان خوب و روبراه شود.

ادامه مطلب
یک سفر تقریبا دوروزه رفتم باذهنی مشغول و فکری درگیر تصمیم به مسافرت گرفتم.
واقعا نیاز داشتم به یک تفریح و ورزش و خب دوستانمون هم مدام غر میزدن که بهار تموم شد ماجایی نرفتیم 
برنامه کوه رفتن قبل ماه رمضون هم کنسل شد .اینبار جدیت به خرج دادن و جذبه گرفتن که اگه نیای....
(جای خالی رو خودتون با جملاتی که شامل تهدید میشه و جذبه لازم رو دارند پرکنید)
منم مظلوم حساب کار دستم اومد با سر رفتم.
واقعا نیازه برای همه که گاهی به روحیمون هم توجه داشته باشیم 
ا
امروز با خبر بد شروع شد. براین مگی مرد. همون کسی که کتابی که الان دارم میخونمو نوشته. کتاب فلاسفه ی بزرگ رو. خب واقعا ناراحت شدم. ولی کاش ادم میمیره هم اینجوری بمیره. بگذریم :( 
از صبح هی پاشدم هی خوابیدم دیگه بار اخر گفتم مائده اینو میخوای؟ میخوای این ادم مزخرف باشی؟ پاشو خودتو جمع کن دیگه ساعت ده پاشدم. تازه میخوام شروع کنم. فردا امتحان دیکته هم دارم :دی کتابمم که باید بخونم ولی زبان در اولویت هست فعلا تا سه شنبه. دلم میخواد از پسش بر بیام هرچند
■ همه درونگراها خجالتی هستن!
□ می دونین حقیقتش اینه که درونگراها به یه دلیل برا تعامل با آدما نیاز دارن.
اونا فقط محض اینکه ارتباط برقرار کرده باشن شروع به حرف زدن نمی کنن!
اگه شما می خواین با یه درونگرا ارتباط برقرار کنین خیلی ساده فقط کافیه شروع به حرف زدن کنید!
نگران نباشین که اینکار ممکنه ناراحتشون کنه!
قدم اول رو بردارین و انتظار یه مکالمه آروم و خوب رو داشته باشین!
چگونه برنامه نویسی را شروع کنیم؟
 
چگونه برنامه نویسی را شروع کنیم؟ از کجا باید شروع کنیم و چطور باید برنامه نویسی رو یاد بگیریم؟ این ها سوال هایی هستند که دانشجویان کامپیوتر و یا کسانی که به برنامه نویسی علاقه مند شده اند زیاد از خود میپرسند. ما در این مقاله قصد داریم به زبان ساده به تمام سوال های شما برای شروع برنامه نویسی جواب دهیم.این پست برای کسانی که میخواهند تازه وارد دنیای برنامه نویسی شوند بسیار مفید خواهد بود، بنابراین اگر شما یک ب
من مهندس عمرانم و تخصصم ساخت و سازه، اما بشر واقعا داره با ساخت و
ساز‌های بی‌رویه به محیط زیست ضربه می‌زنه. هر جا رو که می‌بینی، دارن
می‌کوبن و برج می‌سازن. اگه از بالا به شهر نگاه کنی، ساختمون‌ها مثل
مکعب‌هایی هستند که کنار هم چیده شدن. ما که یه خواب راحت نداریم، همه‌اش
تا میام بخوابم، این کارگر‌ها که ساختمون می‌سازن، با داد و بی‌داد
نمی‌زارن. قدمم هم سبکه، باور کنید هرجا می‌رم، دور و برش شروع می‌کنن به
ساخت و ساز!  فکر‌کنم حتی ا
طرز تهیه “چلو ساده” آبکشی
تهیه “چلو ساده” در کنار انواع خوراک ها و خورش ها غذای شما را تکمیل و مزه غذا را بهتر و پر بار تر می کند.
درست کردن ساده برنج ( برنج آبکش )
چلو ساده آبکشی از جمله دستوراتی می باشد که نیاز به تبهر بالایی ندارد اما جا افتادن آن و جلوگیری از خمیر شدن آن نیازمند رعایت یک سری نکات از یک دستور تهیه اصولی می باشد.
مواد لازم چلو ساده آبکشی :
برنج : 1 کیلو گرم
روغن : 150 گرم
ماست :(در صورت دلخواه برای ته دیگ) نصف لیوان

چلو ساده
اد
آیا دندان واقعا جرم را می گیرد؟




 

 
در جواب باید گفت که خیر! باید توجه داشت
که جرم، رسوبی بسیار سخت است و هیچ وقت با مسواک و خمیردندان حذف نمی شود و
برای برداشت آن حتما باید جرم گیری توسط دندانپزشک انجام شود. هیچ
خمیردندانی هیچ گاه قادر نخواهد بود جرم را از روی دندان شما حذف یا
اصطلاحا بکند.
ادامه مطلب
شاخصه‌ی سبک‌مغزان سطحی‌نگر در طول تاریخ، انعطاف‌ناپذیری و بی‌استعدادی در تشخیص اهم  از مهم و برنتابیدن تغییر تکلیف است. در نگاه آنها ظاهر قرآن مطلقا محترم است، حتی اگر روزی به حکمیت صفین بیانجامد؛ خون مسلمان مطلقا حرام است، حتی اگر بر امیرالمؤمنین(ع) خروج کرده باشد؛ مناسک حج مطلقا خط قرمز است و باید به اتمام رساند، حتی اگر حسین بن علی(ع) قصد ترک مکه را کرده باشد؛ صلح با دشمن مطلقا گناهی نبخشودنی است، حتی اگر این صلح تصمیم حسن بن علی(ع) با
آقا واسه زبان درسته که خیلی آسونه و منم دارم خیلی دیر شاید اینو میرم اما با تمام اینها خب عوضش من واقعا بهش رسیدم که میخوام زبان یاد بگیرم. میشد مامانم بزور منو بفرسته کلاس تهشم هیچی یاد نگیرم. نه که نخواسته باشه بفرسته من نرفتم. مرغم یه پا داشت از بچگی همین بودم مهد کودکم نرفتم :دی کلا از جاهای جدید رفتن انگار میترسیدم یا شایدم کنج عزلتم تو خونه رو از همون موقع ترجیح میدادم :دی به هر حال الان این حقیقت داره که به یه پختگی رسیدم و واسه اون شروع ک
حالم خوب نیست. حالم اصلا خوب نیست. فکر میکنم دوباره داره اتفاق میفته. این طوفانهای وحشتناک همه چیو با خودشون میبرن و چیزی جز آوار نمیمونه. انگار دوباره باید از صفر شروع کنمو بسازم چون هیچ چیز نیست هیچ چیز. همه چی خرابه است. همه ی اون شورو اشتیاق نابود شده. همه ی من. همه ی اون انگیزه ها ، تلاشها ، هدفها ... میخوام کار کنم اما نمیتونم هیچ کاری از دستم بر نمیاد حتی ساده ترینشون. چشمم لیز میخوره بین خطوط سرم درد میکنه و یهو تیر میکشه. از صبح بیدارمو هی
به نام خدای مهربون
1 بهمن 98
همیشه شروع حس قشنگی به همراه دارد
شروع هایت را به خاطر بیاور
شروع مدرسه و تحصیل...شروع سال جدید...شروع زندگی مشترک...شروع دوستی ...شروع فعالیت جدید و...
 
شروع همراه است با انگیزه... امیدواری ...هیجان...شورو شوق رسیدن
 
و امروز من همراه بود با تمام این حس های ناب
همراه بود با هدف گذاری های جدید که برای خود انجام دادم
همراه بود با تعهد هایی که به خود دادم
همراه بود با برنامه ریزی  
و در ادامه همراه با اقدام
تا در پایان این آغاز
هزار بار پیش اومده که به خودم گفتم دیگه واقعا امشب صبح نمیشه این دفعه حتما دق می‌کنم.
+ به شکل احمقانه‌ای زندگیم مزه آدم‌های بی‌خود و بی‌خیال و بی‌هدف رو میده در حالی که واقعا نیستم. گمان کنم فقط بیمارم، البته که جسم نه.
+ پُک: پست کوتاه.
چند روز که پیش که با همسر  رفته بودیم فروشگاه یکی از نیروهاشون که یه پسر جوونی هم بود داشت قفسه ها رو مرتب میکرد  دیدم دختری که تازه شده ارشدشون اومد و یه تذکری بهش داد و پسره گوش نداد.. رد شدیم و دوباره که از همین طرف برگشتیم دیدیم دختره با یه چیز خط کش مانند فلزی داره میزنه به پسره جدی نگرفتیم و بعد از یه مدت که مشغول بودیم دیدیم واقعا داره پسره رو میزنه .. من فقط نگاه میکردم باورم نمیشد بعد هم از سرو صدای اونا مدیرشون اومد و به پسره با تندی گفت
ای رگای آبیت چو بستر عشق     شراب هستی به ساغر عشق 
ای کلام اخر به دفتر عشق        نوشتم ات به قلبم به شکل باور عشق 
سر به سجده بردم برابر عشق      شدی تو اول عشق شدی تو اخر عشق 
    .    ...............................................................
اخرین شب جمعه قبل از ماه رمضان هم رسید خدارو شکر که زنده ایم و میبینیم  یواش یواش ماه عشق بازی با خدا  هم داره میاد همچی رنگ خدایی میگیره البته ای کاش 
هفته پر کار هم تموم و شد باید بگم  الهی شکر  
گوشیمونم درست نشد و روزای بدونه م
با سلام خدمت خوانندگان و خودم!
پس از حدود 5 ماه مجددا وبلاگ نویسی رو شروع کردم و علتش مشکلی که در تنظیمات بلاگم بوجود اومده بود و امکان ارسال مطلب رو برام با مشکل مواجه کرد...
توی این 5 ماه خیلی اتفاقات خاصی برام افتاد و هم خیلی خوب و هم خیلی بد...!
اتفاقات خوبی که برام بوجود اومد همش لطف خداوند بوده و خیلی شاکر هستم و اما اتفاقات بد زندگیم رو ناشی از سوء مدیریت آدمها بخصوص مسئولین میدونم نه چیز دیه...
واقعا آدم وقتی توی جریان کاری قرار میگیره بخاطر
بسم الله الرحمن الرحیم 
دلم خواست پس شروع به نوشتن کردم ، میتونستم در دفتر بنویسم اما راستش در فضایی مجازی یک صفحه یا شخصی داشته باشی خوانا تر هست ...
امروز بعدازظهر هوا ابری بود و فوق العاده تمیز نمایه برگ درختان بیمارستان مثل پوستر ها شفاف و تمیز بود هنوز برگ ها بر درختان نشسته است ، از کلاس درس اعصاب یک درخروجی داره که امروز متوجه شدم راه باز کردنش این هست که به داخل.بکشی (برخلاف درهای عادی) به یک راهرو در محوطه باز ختم میشه مثل یک چهار گوش ،
خواهرزادم دیشب ازم پرسید ابرها چجوری درست میشن؟ اومدم براش توضیح بدم که خودش گفت «نه! نه! خودم یادم اومد. آب دریاها بخار میشه. میره بالا. هوا اگر سرد باشه دوباره بخارها قطره‌های ریز میشن و ابر میشه. بعد ابرها هم که به هم می‌خورن؛ رعد و برق درست میشه.» تایید و تشویقش کردم.
بعد پرسید: «خاله، آب چجوری درست شده؟» می‌دانستم پاسخم دور دارد اما چیز دیگری در ذهنم نبود. «ابرها که می‌بارن، آب درست میشه». دور را فهمیده بود و به‌ش برخورده بود که یعنی این
دیروز سر مسئله‌ای از این که آقای همسر این زحمت من رو ندید و یک مورد ضعف کار رو به روم اورد، ناراحت شدم. بعد شروع کردم به فکر کردن به کارهایی که می‌کنم و آقای همسر توجهی نمی‌کنه، بعد چند تا از کارهای ساده‌ای رو که هر روز انجام میدم و شده جزو کارهای روزمره اما کلی ارزش داره و حواسش نیست، برا خودم لیست کردم. اما یهو یه جرقه تو ذهنم زده شد که چقدر خودت حواست به کارهای روزمره و ساده‌ای که آقای همسر هر روز انجام میده هست؟!!!
به نام او...
من چند وقتی هست که متوجه شدم تو بیان احساساتم دچار مشکلم
تو لذت بردنم از لحظه ها هم همین طور.
همیشه همین جوریه که وقتی برای یه چیزی خیلی برنامه میذارم و بهش فکر میکنم و تو ذهنم یه چیز قشنگ ازش میسازم ولی تو واقعیت، اون نمیشه و غصه میخورم و نمیتونم لذت ببرم.ناراحت میشم
من واسه دیدن تو دو هفته فکر کردم که چجوری بشه و نشه و فلان...ولی تهش اونی نشد که دلم میخواست و حتی درست نتونستم ببینمت!حتی یه دیدن خیلی ساده.
شرایط بدی شده.همه چیز سخته
من
قبلا خونده بودم که خدا هیچ کدوم از خواسته های بنده هاشو بی جواب نمیذاره
واقعا هم درکش کرده بودم اما این دفعه توی شرایطی که چاره نداشتم خیلی با خدا حرف زدم و ازش خواستم واقعا کمکم کنه
امروز جواب دعامو گرفتم و واقعا خوشحال شدم...یاد گرفتم هیچکس ارزش این که بهش رو بزنی و نداره و فقط فقط یه چیزی و باید از خودش بخوای اگه میخواست بهت نده خودش دعوتت نمیکرد
بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را مگه میشه دعوتت کرده باشه و جوابتو نده آخه مگه داریم
 
این دو سه روز انقدر درس خوندم که دیگه مغزم کشش نداره واقعاتمام تلاشم رو برای این امتحان کردم. هم کل جروه ی کلاس رو خوندم هم رفرنسی که معرفی کرده
و الان نمیدونم قراره چی بشه :)) حتی نمیفهمم چرا واقعا باید انقدر سخت باشه این واحدها
در حالی که استاد میتونه آسونتر بگیره ولی به قول خودش حتی از عطسه اش هم امتحان میگیره :))
اما کلا دوستش دارم.کلاسهاش واقعا کلاس درسن.حالا درسش سخته دیگه تقصیر خودش نیست نهایتا
حقن الدهون انتشرت فی الآونة الأخیرة الكثیر من عملیات التجمیل، لزیادة جمال الوجه، حیثُ یستحوذ جمال الوجه والبشرة على اهتمام وتفكیر المرأة، لذلك نجد الكثیر من النساء یلجأن إلى تطبیق العدید من الوصفات الطبیعیة للبشرة قبل التفكیر فی اللجوء إلى عملیات تجمیل الوجه، أمّا فی حال كانت مشاكل الوجه كبیرة ولا یمكن علاجها بالخلطات الطبیعیة یكون الحل بإجراء هذه العملیات التجمیلیة المختلفة للوجه بناءً على طبیعة المشكلة، إنّ عملیات تجمیل الوجه هی ع
نباید اینطوری بگم ولی میگم به جهنم،کود طبیعی تو این کار گروهی واقعا!!یعنی دو هفته تمامه برای من بدبخت اعصاب نزاشتن باشه بابا فهمیدیم یه کارو نمیتونید درست انجام بدید،مسائلو قاطی میکنید و از هر جا شاکی اید سر هم گروهتون خالی میکنید میخواید بیشتر از این جنبه های زیبای شخصیتیتونو نشونم ندید؟بخاطر از بین رفتن ظاهر شما نمیگما واقعا الان اعصاب خودم برام مهمه که داره منفجر میشه،آره خودخواهی رو از خودتون یاد گرفتم:)
آرلیانو بالاخره خودش برای بلاگش لباس دوخت، ساده‌ترین لباسی که می‌تونست بدوزه و تن کنه، چیزی که همیشه دوست داشت، برا آرلیانو که حظ بصر داره، خیلی هم دوستش داره، ملتو نمیدونه.
 
* ولی واقعا سعی کردم به چشم‌های مخاطب احترام بذارم، اندازه ها، رنگ‌ها، بی‌رنگی‌ها، خلوتی‌ها + چشم‌های رمدیوس رو هم می‌بوسم. 
هوا آفتابی بود اما یهو ابرهای سیاه کل آسمونو گرفتنو هوا سرد شد و بادو بارونی هست که میاد. منم پنجره رو بازکردمو خودمو گوله کردم زیر پتو تا گرم شمو کتابمو بخونم. نصفشو خوندمو نصفش مونده. چقد. خوب در مورد دوستی حرف میزنه چیزایی که من تا حالا بهشون فکر نکرده بودم یا دقتی نداشتم . و خیلی نثر به ظاهر ساده ای داشت و قابل فهم بود اما محتوا داشت واقعا و جای فکر روی حرفهایی که زده بود. 
این کتاب هم تموم شد و من خوشحالم که خوندمش. واقعا نیاز داشتم یه استپ
واقعا گاهی نمی‌تونم تشخیص بدم که چیزی که می‌خوام چیزیه که واقعا می‌خوام یا فقط چون می‌ترسم چیز دیگه‌ای رو بخوام اون رو می‌خوام یا چون راه رسیدن به اون یکی سخت‌تره این رو می‌خوام یا این قد همیشه محدود شدم باورم شده این رو می‌خوام یا چی.
دوست ندارم اینو. 
در هر صورت فروردین 98 هم تموم شد ؛ اگه خوب استفاده میکردم از روزهای زیباش الان حس افسوس و ای وای رفت نداشتم ولی وقتی فقط گذروندم حالا آآهش مونده رو دلم.
واقعا فایده نداره باید تلاش کنم ؛ تغییر کنم
خب اولین حرکتم این بود که میخوام یه کار خوب رو شروع کنم و کار کنم
اونم در راستای کار هنری هستش ؛ عروسک سازی
آخ از لحاظ روحی و معنوی بگم که شدیدا سقوط معنوی داشتم تو این روزای خوبو در این راستا هم میخوام روزی یک ساعت سخنرانی گوش بدم 
میگن :وقتی آدم گناه م
گلایه
  میذاشتی حداقل یه سال میشد ...
حداقل میذاشتی بگم یه سال دارم زندگی آرومی رو تجربه میکنم .... الان زمانم دچار قناسی شده..... نه ماه! واقعا 
 انگار ول کن ماجرا نیستی؟ باشه شروع کردی منم پا به پات میام ... یا خسته میشم یا خسته میشی دلت برام میسوزه..... نه صبرکن .... برام دلسوزی نکن ،اگه ترحم میخواستم باهات همراهی نمیکردم .... صدای خنده هام امروز بلندتر نمیشد تا بفهمونه حالم خوبه روحیه دارم تا بگم کم نمیارم ... 
با افکار مزخرف این چند روزه واقعا این چی ب
بعد از کشمکش های بسیار آخر سر با دعوا و عصبانیت کارم بعد از یک ماه و خرده ای راه افتاد و الان فقط مونده قدم اخر که امیدوارم فردا اوکی بشه..البته غیر اون هم من فردا دیگه به طور رسمی میرم بیمارستان و کارمو شروع میکنم..درواقع میشه گفت از دوم دی به طور رسمی دوسال طرحم شروع شد...و امیدوارم تو این دوسال بتونم هم برای مردم مفید باشم هم اینکه خودم تو شغلم پیشرفت کنم...
فقط الان مشکل اینجاست که من باید ۶صبح پاشم و خوابم نمیبره :دی 
اصن بیدار شدن صبح زود از ه
سلام
من تا چند هفته نیستم
شایدم چند ماه ، نمی دونم چون امتحانای میان ترمم شروع شده و یکی دو هفته دیگشم امتحانای ترمم شروع میشه 0-0
ولی اگه هروقت اومدم حتما پست می ذاااارم ، شما هم نظر بذارید و من هم اگه بیام حتما حتما براتون نظر می ذارم درخواستی ها و پیشنهاداتون رو بگید تا اومدم بیان بلاگ بذارمشون ^-^ ( خیلی خوشحال می شم ^-^)
و وقتم هم خیلی کمه پس هر هفته یه دونه یا دو تا پست می ذارم و تو یه وب دیگه هم نویسنده هستم اصلا وقت ندارم
ممنون که همیشه همراهم
به درک که هر کاری کردم و هر اتفاقی افتاد.
دیگه خسته شدم از این که تینقدر خودم رو به خاطر کار کرده و نکرده متهم و سرزنش کردم. 
واقعا نمیدونم چرا حالیم نمیشه که توی این سن داشتن این تعداد موی سفید توی سرم عادی و طبیعی نیست. 
از بس که در طول زندگیم از حرف مردم ترسیدم و به خاطر این که سرزنش نشم کاری رو کردم که دوس نداشتم انگار عادت کردم. 
خیلی تو زندگیم به ادمای دور و برم باح دادم خیلی زیاد. 
ولی از ادمای دور و برم اینقدری که براشون وقت و انرژی و احترا
روش های ساده برای افزایش شیر مادر وجود دارد که شما با خواندن این مقاله می توانید کسب کنید. شیر مادر اساسی ترین تغذیه کودک است که نوزاد تنها با این غذا به رشد و تکامل می رسد. شما می توانید با خوردن برخی خوراکی هایی که افزاینده شیر هستند شیر خود را زیاد و مقوی کنید. هر پقدر شیر شما چرب تر و مقوی تر باشد کودک شما هم به مراتب بیشتر و زودتر وزن می گیرد.
۱- تا می‌توانید به نوزاد شیر بدهید
شیر دادن به نوزاد مهمترین کاری است که باید برای افزایش تولید شی
فرزندم:
هر وقت خواستی معنای " الرجال قوامون علی النساء " رو برای دوستهات به صورت ساده و روان بیان کنی میتونی اینطور بیان کنی:
مردها ایستاده میمیرند... اگر واقعا "رجل" باشن نه تنها زنها بلکه کل آفریده های خدا میتونن بهشون تکیه کنن...
ایستایی سرشت مردها هست...
فرزندم:
هر وقت خواستی معنای " الرجال قوامون علی النساء " رو برای دوستهات به صورت ساده و روان بیان کنی میتونی اینطور بیان کنی:
مردها ایستاده میمیرند... اگر واقعا "رجل" باشن نه تنها زنها بلکه کل آفریده های خدا میتونن بهشون تکیه کنن...
ایستایی سرشت مردها هست...
 
 
جواب ریچارد فاینمن به کسی که از او پرسیده بود : چرا علم اینقدر پیچیده و سخته ؟فاینمن : اما اون پیچیده نیست , فقط خیلی زیاده و اگه از اولش شروع کنی - که هیچ کس نمیکنه - خیلی هم ساده س .منظورم اینه که شما پیش من میای و میگی جدیدترین دستاورد علم چیه , جدیدا چیکار کردین؟ هیچ کس در مورد چیز های ساده و علت چیزایی روزمره که تو خیابون اتفاق میوفته سوالی نمیپرسه . هیچ کس نمیپرسه دنیا چرا رنگیه ؟ ما میتونیم در موردش بحث خیلی جالبی داشته باشیم . در مورد وجو
حقن الدهون

انتشرت فی الآونة الأخیرة الكثیر من عملیات التجمیل، لزیادة جمال الوجه،
حیثُ یستحوذ جمال الوجه والبشرة على اهتمام وتفكیر المرأة، لذلك نجد الكثیر
من النساء یلجأن إلى تطبیق العدید من الوصفات الطبیعیة للبشرة قبل التفكیر
فی اللجوء إلى عملیات تجمیل الوجه، أمّا فی حال كانت مشاكل الوجه كبیرة
ولا یمكن علاجها بالخلطات الطبیعیة یكون الحل بإجراء هذه العملیات
التجمیلیة المختلفة للوجه بناءً على طبیعة المشكلة، إنّ عملیات تجمیل الوج
بسم الله مهربون :)
 
خون خیلی قشنگه ولی سخته. واقعا سخته و کلافه شدم. از وقتی دانشگاه قبول شدم به خصوص دوران علوم پایه انقدر حفظیات خوندم و چیزای مختلف و گاها بی ارزش حفظ کردم که احساس میکنم ذهنم بسته و تنبل شده. قدرت تجزیه و تحلیلم اومده پایین. دبیرستانی که بودم حداقل ریاضی، فیزیک، هندسه حل میکردم، ذهنم به چالش کشیده میشد. از بعد کنکور و ورود به دانشگاه ذهنم شروع کرد به افت کردن و تنبل شدن. حتی برای یک ثانیه هم روی موضوعی فکر نکردم و فقط حفظ کرد
تابستون واقعا شروع شد. گفتم اولین پست تیر ماهو بزارم 
با اینکه چندسالی هست تابستونو فصلی برای رسیدن به پاییز می بینم و به خاطر همین بهش احترام میزارم!
.
.
در حال حاضر تنها خواسته م از زندگی اینه که بهتر بشی و به زندگی عادیت برگردی آخه تو خودت زندگی
.
.
یه چیزایی تو فکرمه که توی هیچ کدوم اون قدری متبحر نیستم 
دوست دارم توی این چند ماه تابستون بهشون مسلط تر بشم 
تابستون برای من واسه شروع هیچ کاری مناسب نیست 
.
.
البته خواهر گلم با شما نبودم ... شما شر
من که نمیدونم چرا باید یه دختر جوان و زیبا با کلی آرزو بره تو دل بیماری و جونش رو از دست بده! واقعا وقتی فهمیدم بغض کردم و دلم سوخت! میگن که میگفته که وظیفه اش بوده! واقعا لازم بود!؟ خدا کنه که مرگش تو این دنیا و اون دنیا بیهوده نبوده باشه...
ساده‌دیل وچهیته ساده‌دیل وچه که خۊجیری اینی سر مچه جی وأرس، خۊ ایجباری دؤران ٚ مئن جمعی مئن گیر دکته بؤ که میزان بسته به شرایط دگردس! یه رۊزان که ساده‌دیل وچه نیاز دأشت خؤنه بؤشۊن چۊن اینی اقامت هلأ پۊرآنؤبؤ بؤ، اینء مرخصی ندأن ؤ جمع بؤگۊتن ایندر مرخصی شؤؤن اقامتی هیسه. هرکی وی اقامت ویشتر بؤبۊن، هۊن شۊنه. رۊزان بؤشؤ ؤ بؤشؤ ؤ ساده‌دیل وچه اقامت پۊرآبؤ. اۊ رۊز جمع که نیاز دأشت مرخصی بؤشۊن، ساده‌دیل وچهء بؤگۊتن ایندر مرخصی شؤؤن رفاقتی هیسه.
یکی از هزاران مشکلاتم با افسردگی این است که آدم نمی‌تواند بفهمد صرفا کرخت است یا واقعا خسته است و نیاز به خواب دارد! من عادت ندارم که روزها بخوابم. و اگر راستش را بخواهید این کار را بیهوده می‌پندارم. البته بماند که واقعا از حس و حال بعد از بیدار شدنش بیزارم. دو روز گذشته جمعا چیزی حدود 4 ساعت در روز خوابیدم و هنوزم نمی‌دانم از افسردگی‌ست یا واقعا خسته‌ام و بدنم نیاز به استراحت دارد.
این روزها به شدت بی‌انگیزه، بی‌برنامه و کرختم. گاهی خسته م
لعنت به این دورانِ منس :/
ماه رمضون شب نوزده بود 
این ماه هم که جلوتر افتاد گور به گور 
واقعا انصافه؟ کمردرد و سرفه های داغون ده روزه و شیفتای شلوغی که کارمو به سرم کشوند کم بود 
که خبر دامادی این گور به گور شده با منس! جلو افتاده! باید همزمان بشه؟ 
واقعا که هورمونای بدنم فکر می کنن اعصابمو انگار از تو جوب آوردم

راستی کوتاه کردم 
مردونه زدم  
...دلم میخواد کتاب بخونم ولی هی عقب
میندازم...چرا؟؟؟به دو دلیل..دلیل اول کاملا منطقیه دلم نمیخواد الان که
موتور درس خوندنم روشنه خاموشش کنم و وقت تلف کنم...دلیل دوم اینه که
تابستون بگذره یا حداقل برسیم به اواخر شهریور و بعد برم سراغ کتابا...چون
حس خوبی نسبت به شهریور و فصل های پاییز و زمستون دارم...باید ریشه یابی
کنم ببینم این علاقه از کجام میاد دقیقاااا...
دو سری پست هم میخوام
شروع کنم براتون ولی فعلا وقت نمیشه...اولیش پست های قرار های عاشقونه
یافتن جملاتی برای شروع سخنرانی یکی از بزرگترین مشکلات برای کسانی است که قصد دارند یک سخنرانی ارزشمند داشته باشند.
برای شروع سخنرانی معمولا سوالاتی مانند " اولین جملات ما چه باشد و جملاتی که برای شروع سخنرانی استفاده می‌شود چیست؟" در ذهن جاری می گردد
به صورت کلی اولین جملاتی که می‌توانیم در شروع سخنرانی بگویم به چند دسته زیر تقسیم می‌شود:
شعر، نام خدا، آیه و یا حدیث، جمله زیبا،  بدون مقدمه شیرچه در سخنرانی
این فایل شامل بیش از 300 شعر
آبان... دختری مو مشکی با صورتی کشیده بود. اما بیشترین جذابیت مطلق به چشمانش میشد. ساده واقعا ساده اما بینهایت آرام بخش. انگار تمام فضای آرام باران پاییزی آبان ماه در یک روستا کوچک رو تمام و کمال در چشمانش کار گذاشته اند. غم بی دلیل خاصی هم داشت. یک بغز ناشکفته همیشگی. آدم مهر و موم شده ایی هم بود. و نم پس نمیداد. منظورم این نیست که خسیس بود. نه اصلا اما پر بود از راز نگفته. کسی سعی نکرده بود علتش را جویا شود. آبان؛ صدای خاصی هم زمینه چشمان قهوه ایی خ
 
ساده که می شوی،همه چیز خوب می شود!
خودت...غمت...مشکلت...حرف هایت...آدم های اطرافت...حتی دشمنت!
یک آدم ساده که باشی،برایت فرقی نمی کند که تجمّل چیست؛که قیمت تویوتا لندکروز چند است؛بنز آخرین مدل، چند ایربگ دارد...
مهم نیستنیاوران کجاست؛شریعتی و پاسداران و فرشته و الهیه
 
 
ادامه مطلب
خب این کتابم تموم شد. واقعا کتاب عجیبی بود. یه جاهایی واقعا کسل کننده بود یه جاهایی برعکس. یه چیزاییشو صادقانه بگم نفهمیدم. البته بار اولیم که مسخ رو خوندم همینجوری کامل برام روشن نشد. شاید بعد ها که دوباره بخونمش بفهممش کامل. البته دلمم برای کافکا تنگ شده بودا این که ادمو گیج میکنه. 
خلاصه که همین. من توقع داشتم یهو پریده نشه به اخرش. ولی خب نمیشه توقع داشت دیگه کامل نشده بود.
برم استراحت کنم یه خورده آهنگ گوش میدم بعدش ببینم کتاب جدید چی شروع
در مورد عکسی که انتهای این مطلب هست :))دوباره رکورد زدیم ^_^
مقدار قابل قبولی از پارچ آب خالی شد بعدش :/  ( ریخت در واقع :)) ) 
کلا هم طبق حتی همین پست قبلی , واقعا این کاری نیست که به خودم نسبتش بدم :))
هر دفعه که اینجور اتفاقی می افته , هی به این فکر می کنم که از یه سریا باید تشکر کنم ... :)) و بدیهی ترینشون (برای من) اصلا بدیهی نیست :))
یعنی واقعا باید تشکر کرد ... باشد که واقعا تشکر کنیم :))
یادی هم کنیم از استاد فامیل دور که می گن :‌ که با این در اگر دربند درمان
این دیر اومدن به جلسات بد جوری اعصاب خرد کن شده. یه سری افراد واقعا فکر می کنند وقتی دیر می آیند به جلسه کلی کلاس دارند. نمی دونم چرا نمی فهمند که توهین به بقیه است. واقعا کسی این حس را داره که کلاسش بالا می ره با دیر اومدن به جلسات؟؟؟!!!
 
عجبا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها